دردشان از محدودیت است نه معلولیت
آمارهای رسمی بهزیستی حاکی از آن است که نزدیک به ۱۰ درصد افراد جامعه را معلولان تشکیل میدهند.
در اصطلاح معلول به فردی اطلاق میشود که به علت اختلال جسمی، حرکتی، حسی و یا ذهنی دارای نیازهای ویژه شناخته میشود، به این معنا که این افراد نیازمند برنامههای خاص آموزشی، تربیتی، اجتماعی، ورزشی، شغلی و درمانی هستند، در نتیجه در دنیای امروز به جهت تسهیل حضور فعال این افراد در اجتماع، برنامههای ویژهای تدوین شده است؛ چنانکه ورزش این افراد به نام پارالمپیک، از نظام و قواعد ویژهای پیروی میکند و همچنین دارای آموزش و پرورش ویژه به نام آموزش و پرورش استثنایی هستند. برنامههای آموزشی و پرورشی مناسب با ویژگیهای فردی کودکان استثنایی به فراخور ویژگیهای ذهنی و جسمی آنان تهیه شده تا بتوانند حداکثر تواناییها و استعدادهای خود را به کار گیرند. همچنین به جهت آمد و شد این افراد در اجتماع، ساخت و ساز شهری بایستی تابع مقررات و ویژگیهای خاصی باشد و ضروری است که نهادهای مرتبط با این بخش از جامعه، تسهیلات و خدماتی را برای این افراد منظور نمایند، اما این که شرایط موجود در جامعۀ ما تا چه حد پاسخگوی نیازهای ویژۀ این افراد است، جای تأمل دارد.
اولین حق تمام افراد یک اجتماع حق بر شهر است که میتوان گفت معلولان تا حد زیادی از این حق محروم میباشند، عدم امکان بهرهمندی معلولان از تسهیلات و فضاهای شهری، در واقع نه به خاطر معلولیت آنان بلکه به لحاظ معلولیت اجتماع و ناتوانی آن در سازگاری امکانات فضاهای شهری با نیازهای این طیف از شهروندان جامعه است. این نکته زمانی اهمیت مییابد که به یاد داشته باشیم جانبازان جنگ به عنوان یادگاران دفاع مقدس همچون سایر افرادِ دارای ناتوانی در دسترسی به امکانات جامعه با مشکلات زیادی روبرو هستند. هنوز خروج از خانه برای انجام امور عادی زندگی شهروندی برای اینان با دشواریها و صرف انرژی فراوان همراه است که آنها را تا حد امکان مجبور به ماندن در منزل میکند. وسایل نقلیۀ عمومی همچون مترو، تاکسی و اتوبوس عملاً برای آنان غیر قابل استفاده است، ورود به بیشترِ ساختمانهای عمومی، اداری، مراکز خرید، بانکها، دانشگاهها، پارکها، مراکز تفریحی، مساجد، اماکن مذهبی و… بدون تحمل دشواری فراوان یا با کمک دیگران، که بعضاً باعث خدشهدار شدن عزت نفس و کرامت انسانی این افراد میشود، نیز امکانپذیر نیست. حتی در بسیاری از ساختمانهای نوساز، سطح شیبدار در نظر گرفته نشده و یا وجود پلههای متعدد در مقابل درِ ورودی، دسترسی معلولان را محدود کرده است. اما در مرتبۀ دوم آموزش این افراد چالشها و مشکلات فراوانی دارد که عبارتند از: مشکلات مربوط به کمبود فضای آموزشی و مدرسه در برخی مناطق، کمبود نیروی انسانی متخصص و معلم آموزشدیده، نقایص در حوزۀ منابع درسی، آموزشی و مطالعاتی، نارسایی در فرهنگ عمومی به دلیل ذهنیتها و عناصر فرهنگی دال بر ضدیت با تحصیل و آموزش، مشکلات در شیوههای درسی مثل: مخالفت با زبان اشاره، فقدان آموزش مهارتهای زندگی در کنار آموزشهای درسی کلاسیک، مخالفتها و مانعتراشی برای حضور معلولان در مدارس عادی و تحصیل در آن مدارس و بسیاری موارد دیگر که آموزش دانشآموزان و دانشجویان با نیازهای خاص را خصوصاً در مناطق روستایی و کم برخوردار غیرممکن میکند.
اما در صورتی که یک فرد معلول با ارادۀ پولادین همۀ این موانع را پشت سر بگذارد و بتواند تحصیلات خود را تا سطح دانشگاه ادامه بدهد و یا حرفه و مهارتی را آموزش ببیند، در مرحلۀ بعدی اشتغال این افراد با چالشهای بسیاری مواجه خواهد بود؛ بررسیها نشان میدهد که تبعيض اجتماعی و شغلی، اشتغال در مشاغل سطح پايين و دستمزد کم از مواردی است که در گروههای نامبرده به وفور به چشم میخورد و در حالی که نرخ بيکاری بسیار بالا است، آنها بيش از ديگران آسيب میبينند و اما در پایان افراد معلول با مشکلات زیادی از جمله: تردد در سطح شهر، تأمین مخارج و هزینههای معیشت، تأمین وسایل کمک توانبخشی، اشتغال، مسکن و… درگیر هستند که کمک هزینۀ سازمانهایی همچون بهزیستی به هیچ عنوان پاسخگوی نیازهای این افراد نیست.
کوتاه سخن؛ معلولان بارها با موفقیتهای بزرگ خود در عرصههای مختلف از جمله: ورزشی و علمی در عرصۀ ملی و جهانی ثابت کردند که معلولیت محدودیت نیست و با عزم راسخ خود برای غلبه بر مشکلاتشان تلاش نمودهاند، با این وجود محدودیت این قشر جامعه زمانی خود را نشان میدهد که مسئولان چشمان خود را به روی نیازهای آنان ببندند و با تصمیمات خالی از تدبیر، محدودیت را به معلولیت آنان بیفزایند.