اخبار » یادداشت
کد خبر : 6481
یکشنبه - ۲۸ آذر ۱۴۰۰ - ۰۰:۲۲
به مناسبت فرارسیدن شب چله و پایان پاییز؛

یلدا، زایش مهر و خورشید است

یلدا، بلندترین و درازترین شب سال است، ایرانیان همواره آیین‌های کهن و نمادین آریایی را پاس می‌داشته‌اند، یلدا نیز یکی از بارزترین و بزرگ‌ترین جشن‌های ایرانیان بوده است. شب یلدا همچون نوروز و دیگر جشن‌های باشکوه ایرانی، یادآور جام جهان‌نمای آداب و رسوم کهن ایرانی است؛ پاسداشت آیین‌ها، قصه‌گویی و روایت قصه‌ها از زبان پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، پاسداشت شادی، شور و…، مردمان ایران زمین در این شب دیرنده و دیرپای، بیدار می‌ماندند تا گواه دمیدن خورشید، نور، روشنی و روز دل‌افروز باشند و خورشید جهان‌تاب را ستایش کنند، زیرا در تیره‌ترین و درازترین شب سال، ستایش خورشید جلوه‌ای دیگر می‌یابد، شاید از این روست که شاعران گفته‌اند: پایان شب سیه، سپید است. این شب آمده است تا نه تنها سیاهی‌ها را از زندگی خود دور کنیم، بلکه با رسیدن به سپیدی روز به زمستان سلام بگوییم و به سپیدی برفِ آن بپیوندیم.
شب یلدا شب زادن مهر یا خورشید است، از این رو آن را یلدا نامیده‌اند، یلدا واژه‌ای آرامی است به معنای زادن. در دیگر سرزمین‌ها نیز روز زادن مهر جشنی برگزار می‌شود اما با نامی دیگر، در این‌جا از سخن سنجیده و ارزشمند استاد میرجلال‌الدین کزازی وام می‌گیرم که می‌گویند: “برای ما ایرانیان بسیار نغز و نازش‌خیز است که جشن زادن مهر در سراسر جهان ترساکیش، بزرگ داشته می‌شود اما با نام کریسمس!”
در این شب ایرانیان گرد هم می‌آمدند و برای زدودن نحوست اهریمنِ تاریکی، آتش برمی‌افروختند و خوانی آیینی می‌گستراندند و خوراکی‌های گوناگون و نمادینی بر آن خوان می‌نهادند، از بارزترین این نمادهای خوان آیینی، میوۀ انار است، انار به جهت سرخی و گردی به خورشید شباهت دارد و دانه‌های آن سرخ و رازآلود است، به هر روی خوراکی‌ها و میوه‌ها چه خشک و چه تَر حرفی برای گفتن دارند، هر چند صدر مجلس آراسته به بیان پیران و بزرگان است و سنت از پی سنت می‌آید، ما بر گرد کرسی می‌نشینیم و با شکافتن دل قرمز انار و هندوانه زیر آسمان سیاه شب، دریچه‌های کوچک نور را می‌افشانیم و به خوشه‌چینی راه و رسم بهتر زیستن و پاسداشت آیین‌ها و رسوم کهن از زبان پیران و بزرگانِ جمع مشغول می‌شویم، چون گفته‌های آن‌ها حاصل بسیاری از شب یلداهای عمرشان است که برف را اینگونه بر گیسوانشان نشانده، برفی که نه سرما و زمستان، بلکه گذشت روزگار از ژرفنای حوادث خوب و بد بر سرشان ریخته است و در چشمان رنگی پدربزرگ و مادربزرگ‌ها خودنمایی می‌‌کند. دیوان حافظ و شاهنامه نیز در این شب هر کدام حکایت خودشان را دارند و وجود هر دو سرشار از قصه‌هایی برای نیک اندیشیدن، نیک ماندن و نیک گفتن است و چه بسا دنیا را این سه نیک؛ اسباب نور، امید و روشنایی‌اند.
این شب را شب چله نیز می‌گویند از آن رو که چلۀ بزرگ از نخستین روز دی‌ماه تا دهم بهمن‌ماه که جشن سَده است به درازا می‌کشد و هم‌چنین از این جهت که این مدت زمان، شدت سرما بیشتر است آن را چلۀ بزرگ می‌نامند. باید تکیه کرد بر درخت همیشه سبز و کهن و نمادین ایرانی، درخت گز و به آن دل سپرد که همیشه نویددهندۀ رویش، زادن و آغاز دوباره است حتی در سرمای سوزان کویر و بیابان که هیچ درختی جز او تاب و توان زندگی ندارد، چرا که زندگی به شادی‌هایش استوار است و بس. باری حکایت یلدا متفاوت است؛ زیرا شبی است که نامش به دختران افتاده و از این باب بیانگر زیبایی، لطافت، عشق و احساسی است که می‌تواند در پس پردۀ سیاهی‌ها پنهان شده باشد و باید به کشف آن در باغ انار و سیب رفت.