مجید ضرابینژاد
روانشناس و تحلیلگر رفتار جنایی
رونمایی از یک قتل خاص و آغاز یک پایان دردناک داستان سریال را ایجاد میکند.
سریال پوست شیر به عنوان یکی از سریالهای موفق ژانر جنایی و معمایی، مخاطبان بیشماری را به خود اختصاص داد، سریالی که غیر قابل پیشبینی و دارای بار هیجانی بالا برای مخاطب بوده و شاید با هوش ترین افرادی که همیشه به راحتی ادامه یک سریال را حدس میزدند، در این سریال موفق نبودند.
داستان این سریال از آنجایی آغاز میشود که فردی به نام نعیم، پس از ۱۵ سال از زندان آزاد و قصد دارد سالهای نبودنش را برای دختر خود ساحل جبران کند. همسر سابق نعیم و مادر ساحل که بعد از زندان رفتن نعیم، طلاق و مجدداً با فردی پولدار ازدواج نموده و در حال حاضر، زندگی ایدهآلی برای خودش و دخترش فراهم کرده، مخالف ارتباط دوباره نعیم با ساحل است. ولی رابطه پدر و دختری با آن هم پیوستگی و استحکام و خاطرات خوب کودکی، به این راحتی گسستنی نیست و بالاخره ساحل به دیدار پدرش میرود و هر دو تصمیم میگیرند به یک سفر تفریحی بروند ولی اتفاقات غیر قابل پیشبینی، سفر شیرین را به بحرانی گنگ و غیر قابل درک تبدیل میکند و ساحل در ظاهر به قتل میرسد. این قتل چنان غیر منتظره بوده، که بیننده شوکه شده و در جریانی معکوس به دنبال قاتل میگردد. این روال تا جایی که مشخص میشود ساحل زنده است و در ادامه نجات مییابد دارای یک معمای معمولی بوده که در هر قسمت سرنخهایی را برای بیننده نمایان میکند، اما پس از اینکه مشخص میشود ساحل زنده است، اتفاقی عجیب همه چیز را به هم میریزد. قاتل به طرز فجیعی، ساحل را در مقابل چشمان اعضای خانوادهش به قتل میرساند، می توان این سکانس را اوج تقابل احساسات خوشایند و به شدت ناخوشایند و یا انتقال از یک صحنه بسیار دل انگیز به یک صحنه بسیار دلخراش در کمترین زمان ممکن دانست. که در برخی از نظرات بینندگان برای پیشبینی قسمت بعد سریال، به قتل رسیدن ساحل را خوابی وحشتناک و کابوس برای ساحل به دلیل اتفاقات رخ داده میدانستند.
در خصوص قتل ساحل و افزایش هیجانات بیننده نمیتوان هیچ سریال ایرانی را با پوست شیر مقایسه کرد این سریال به شدت در این زمینه موفق بوده و ابراز همدلی و همدردی خیلی از خانوادههایی که تماشاگر این سریال هستند را به خوبی برانگیخته است. البته برای افرادی که به ژانر جنایی علاقهمندند، صحنه قتل ساحل را میتوان به صحنه قتل همسر مامور پلیس در فیلم هفت، اثر دیوید فینچر و قتل همسر پلیس آزمایشگاه در سریال دکستر اثر جونیور توسط قاتلان سریالی، که شبیه قاتل این سریال هستند تشبیه کرد. پس از قتل ساحل، بیننده برای بار دوم عزادار یک جامعه پر التهاب و اضطراب برای خانواده نعیم میشود. سریال بیننده را به یک حالت درماندگی و اندوه برده و بیننده به شدت نیاز به یک قهرمان برای دستگیری قاتل ساحل دارد، که در این زمینه به صورت مختصر به شخصیت پلیس ماجرا، یعنی سرگرد محب مشکات میپردازیم.
محب مشکات سرگرد معلق از خدمت به دلیل شرایط روحی و روانی نامساعد در پی وقوع قتل دختر خردسالش در جریان دستگیری یک قاتل سریالی، که روزهای بسیار سختی را سپری میکند، به دلایلی مسئول این پرونده میشود. محب تمام تلاش خود را برای پیدا کردن قاتل میکند ولی بیننده در خیلی از قسمتهای سریال از پلیس هوشمند و تخصصی چیز زیادی نمیبیند. لوکیشن اداره پلیس آگاهی، خودروها و تجهیزات و تیپ کاراگاه مشکات، پلیس دهه هفتاد و نهایتا هشتاد را یادآور میشود، هر چند برخی از ردزنیها و موارد خاص، نمایشی از پلیس بروز را دارد. البته باید از نقش آفرینی آقای شهاب حسینی به عنوان کاراگاه مشکات از نقاط قوت فیلم یاد کرد. محب یک کارگاه باهوش همراه با کمی شانس همانند کاراگاهان سریالهای کلاسیک، به صورت موازی در صحنههایی مقابل هم، با پدر ساحل یعنی نعیم در پی شناسایی و دستگیری قاتل است. این موضوع نقطه مشترک این سریال با سریالهای جنایی معتبر دنیاست، به طوری که در سریالها و فیلمهای متعددی قهرمان داستان فقط پلیس نیست و فردی با منطق و قانون خودش مجرمان را به سزای عملشان میرساند بیشتر بیننده با او همراهی میکند. در این سریال هم نعیم همان قهرمان و فرد آسیب دیده است که بیننده با هر موفقیت او امیدوار میشود تا جایی که دیگر درمانده شده و کنار سرگرد مشکات قرار میگیرد.
بعد از قتل ساحل، پروندهای تازه آغاز میشود. حالا کاراگاه مشکات با بررسی گذشته نعیم به دنبال سرنخ جدیدی برای دستگیری قاتل است که در پایان با رفتارشناسی قاتل همانند پلیس مدرن و یک الهام درونی همانند کاراگاهان کلاسیک، قاتل را پیدا کرده و او را دستگیر میکند. همزاد پنداری و همدلی عمیق سرگرد مشکات با نعیم نقطه اوج سریال است که در قسمتهای پایانی سریالی به خوبی نشان داده میشود.
در خصوص کاراگاهان پلیس در این سریال، گریم و پوشش بازیگران نقش محب مشکات و مافوق او، الگو گرفته از سریال هانیبال و گریم جک کرافورد و ویل گراهام است.
از این دست قصهها در صفحه حوادث روزنامهها زیاد دیده میشود و از طرفی نمونه سینماییاش را در آثار زیاد خارجی و داخلی دیدهایم. اما حالا با شاخ و برگها و ماجراهای فرعی، در سریال پوست شیر با قصهای طرف هستیم که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت. اتفاقا شاید نکته جالب توجه درباره این سریال همین باشد که خرده روایتها قابل حدس است، اما مخاطب را رها نمیکند تا تنها خط اصلی داستان را دنبال کند و به جزییاتی که اتفاق میافتد بیتوجه باشد.
در قسمتهای پایانی سریال با مشخص شدن قاتل، داستانی جدید از زندگی یک فرد بیمار که تمام عمرش را برای یک انتقام گذاشته است آغاز میشود.
نویسنده با اشرافیت کامل یک قاتل روانی را به بینندگان معرفی میکند. بیایید مثل یک پرونده واقعی و بر اساس پژوهشهایی که روانشناسان و رفتارشناسان در خصوص قاتلان داشته شخصیت قاتل این سریال را بررسی کنیم.
منصور به عنوان نقش قاتل، دارای گذشته بسیار وحشتناکی بوده که علاوه بر آزارهای جسمی بارها توسط پدر مورد آزار جنسی قرار گرفته و همین موضوع به عنوان یک ترومای شدید و آسیب عمیق به زندگی یک فرد در دوران کودکی کافیست که از او یک جامعه ستیز بسازد. فضای بسیار ناامن در خانواده و احساس قربانی شدن و بی پناهی که در دقایق کوتاهی از فیلم روایت میشود، به خوبی سرگذشت یک قاتل سریالی در دوران کودکی را نشان میدهد. منصور که با کمک برادر بزرگترش صابر، در ظاهر پدر خود را از بین برده و هر چند این موضوع به صورت واضح در سریال مطرح نشد، به برادرش به عنوان اولین ابژهای که میتوان در زندگی خود به او تکیه و تمامی عشق خود را برای او خرج کند. میتوان گفت نفرت زیاد به پدر تبدیل به عشق زیاد به برادر به عنوان ناجی شده است. و برادر بزرگتر به خوبی جای پدر را برای منصور پر میکند.
نداشتن حامی و منبعی به عنوان پناهگاه که امنیت ذهنی، روانی و جسمی منصور را در روزهای نخستین زندگی و در دوران کودکی فراهم نماید، به سیستم دلبستگی قاتل آسیب جدی وارد کرده و از لحاظ تحلیل روانشناختی می توان گفت؛ منصور دارای سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا است، که بر اساس ویژگیهای این سبک، این افراد نیز بیشتر درونگرا هستند و نیاز خود به شخص دیگر را انکار میکنند این افراد اغلب در حال کند و کاو برای پی بردن به نیاز عاطفی خود و دیگران میباشند.
همین امر در بزرگسالی نیز قاتل سریال را رها نکرده و وی در بزرگسالی نیز اضطراب را در رابطه خود تجربه میکند. به طوری که در بروز احساساتش به برادرش دچار مشکل است و فکر میکند احساساتش از نظر صابر زیاد مهم به نظر نمیرسد و ترس دارد که مورد تمسخر قرار گیرد. به همین دلیل از بیان احساس خود خودداری میکند. عشق به صابر و حضور نعیم به عنوان رفیق صابر و عدم توانایی در ابراز احساسات خود به صابر و حسادتهای مکرر، بدون حل کردن این مدل عقدههای روانی به دلیل همان سبک دلبستگی که بیان شد، او را به طرح یک نقشه برای حذف نعیم(هر چه که بین او و صابر فاصله ایجاد کند) ترغیب میکند. حسادت منصور و افزایش اضطرابش با حضور نعیم در کنار صابر، در صحنه هایی از سریال، به خوبی به نمایش درآمده است. در این مورد میتوان تا حدودی سریال میکائیل و حسادت رشید به رابطه برادرش با میکائیل مثال زد.
منصور بالاخره دیگر توان این اضطراب دائمی را نداشته و آنجا که صابر از توطئه او با خبر میشود و او را تحقیر میکند، منصور همانند یک آدم که تمام زندگیش را از دست داده و عامل آن را اصلیترین پناهگاهش میداند، تصمیم میگیرد این تکیهگاه و از طرفی منبع عشق همراه با اضطراب را، یعنی صابر، که هر لحظه از زندگی ترس از جدایی را برایش ایجاد میکرد به قتل رساند و حذف کند. در توضیح این نوع قتلها باید بیان داشت که، همه قتلها ریشه نفرت نداشته و برخی از آنها نیز ریشههای عاطفی و عاشقانههای دارد مانند قتلهایی که به دلیل خیانت زن یا شوهر رخ میدهد در اینجا قربانی فقط مقتول نیست و قاتل هم در حالت بدی از قربانی شدن خود را می بیند و دست به این اقدام میزند، تعداد ضربات چاقو نشان دهنده اوج هیجانات مخرب منصور است. البته باید بیان داشت این نوع قنلها فقط از شخصیتهای شبیه داستان با آن همه آسیب دوران کودکی و روانی برمیآید.
مجدداً باید بیان کنم سبک دلبستگی ناایمن و دوسوگرا، هسته اصلی شخصیت صابر را تشکیل میدهد و همین موضوع که از کودکی پرتلاطم و پر از آسیب گزند سرچشمه میگیرد شخصیت قاتل را ایجاد میکند، در اصل باید گفت ژنتیک، خانواده، محیط و عوامل روانشناختی خاصی در به وجود آمدن این قاتل نقش دارد.
صابر را باید به عنوان یک قاتل سایکوپات که در تمام عمر جرایم ریز و درشت مرتکب شده است و هر وقت دستگیر شده به راحتی تبرئه میشود بررسی کرد. در ادامه ویژگی های قاتلان دارای شخصیت سایکوپات بیان میشود.
سایکوپات، یک نوع اختلال شخصیتی است که در آن فرد بدون اینکه احساس همدردی، دلسوزی و پشیمانی داشته باشد، قادر به آزار دیگران است. معمولا افرادی که با این اختلال مواجه هستند، قانون گریز بوده و ممکن است گرفتار قانون و زندان شوند.
از مهم ترین ویژگیهای این افراد؛ عدم تبعیت از هنجارهای اجتماعی، بیتوجهی به چارچوب های قانون، رفتاری فریبکارانه، دروغگویی مکرر، بهرهگیری از هویت غیرواقعی، حیلهگری برای کسب منافع شخصی، رفتارهای تکانشی، تحریک پذیر بودن، رفتارهای خشونتآمیز، بی پروا بودن، عدم توجه به ایمنی و امنیت خود و دیگران، عدم مسئولیت پذیری، عدم احساس گناه و پشیمانی در خصوص رفتارهای آزاردهندهای که نسبت به دیگران دارند، خود محور و بزرگ بینی، چرب زبانی و رفتارهای سطحی غیرواقعی برای جذب دیگران و ساختن یک تصویر مثبت غیرواقعی، عدم حس همدلی، احساسات سطحی، عدم تجربه احساسات عمیق، عدم کنترل رفتارها و هیجانات؛ مخصوصا خشم بسیار ضعیف، انتخاب کارها و فعالیت های دردساز برای دوستان و اطرافیانشان.
جالب اینجاست در تمام قسمتهای سریال این ویژگیهای منصور به نمایش گذاشته شده است. قاتلان سایکوپات دارای مدلها و پروفایلهای رفتاری خاص هستند که قاتل این سریال یعنی منصور از نوع قاتلان سایکوپات خونسرد و محاسبهگر است.
این نوع سایکوپاتها محاسبهگر و تهاجمی هستند و تمام حرکاتشان را از قبل برنامهریزی میکنند تا مطمئن شوند همه چیز طبق برنامه پیش میرود. دنیل جک کلسال بهترین مثال از یک سایکوپات بالفطره است، کسی که جنایت وحشتناکش را با دقت برنامهریزی کرد و در اجرای آن، تمام فانتزیهای جنون آمیزش را پیاده کرد.
صابر که با برنامهریزی دقیق توانسته است ساحل را به قتل و نعیم را به شدت دچار آزار روحی نماید، برای درگیری رودرو و آزار و شکنجه جسمی نعیم و دیدن زجر او نیز در زندان برنامه دارد. او تمام زندگی نعیم را میخواهد بگیرد. هر چند موفق نمیشود ولی باز بیننده از شادی غیر طبیعی صابر در هنگام ضربات چاقو به نعیم، متوجه نفرت واقعی او از نعیم میشود.
در پایان باید بیان داشت بازیگر نقش قاتل سریال پوست شیر، نقش خود را به خوبی ایفا و تصویری از یک قاتل روانی و سایکوپات در ذهن بیننده ایجاد کرد.
نظرات