حالا قدر لحظه به لحظه نفس کشیدنم را میدانم
خودتان را معرفی کنید.
مجتبی صاحبالزمانی ۴۵ سال دارم و از سال ۶۷ کاراته کار میکنم. دان ۷ کاراته سبک شیتوریو. چندین مقام کشوری و جهانی نیز دارم. ۹۶ میلادی آفریقای جنوبی تیمیاول شدم. سال ۹۸ میلادی مسابقات دانشجویان فرانسه تیمیو انفرادی سوم شدم و ۲ مدال آوردم. سال ۹۶ میلادی قزاقستان بازیهای قهرمانی آسیا جوانان سوم شدم. در کمیته دومین نفر در کرمان هستم.
حادثه کی برایتان اتفاق افتاد؟
۳ شهریور سال ۹۸ بود عصر از خواب که بیدار شدم و وقتی رفتم دست و صورتم را بشورم دخترم به من گفت چرا لباست خیس است بعد از آن چیزی یادم نمیآید و بیهوش شدم. ۲۸ روز در آیسییو بیمارستان شفا زیر دستگاه بودم. لطف خدا شامل حالم شد تا توانستم زنده بمانم و کم کم خوب شوم.
فشار عصبی به شما وارد شده بود؟
بله و باعث شد دچار سکته شوم. پزشکان آن زمان دلیل این اتفاق را نفهمیدند تا اینکه یک جراح بعد از ۳ سال و نیم متوجه شد که دلیل این مشکل وجود سندروم TOS است (سندرومیکه بهدلیل تنگی فضای خروجی قفسه سینه که موجب فشار بر عروق و اعصاب ناحیه خروجی قفسه سینه میشود) باز هم پزشکان کرمان تشخیص ندادند ۵ تا دکتر رفتم اما کسی تشخیص نداد حتی به ۲-۳ تا پزشک در اصفهان هم مراجعه کردم اما در نهایت یک جراح در تهران تشخیص داد و جراحی کردم و برطرف شد.
پزشکان همان اول تشخیص ندادند؟
نه، یک دنده اضافه وجود داشت که این روی شریانی که روی دست چپ میآمد و به مغز میرفت فشار میآورد. البته نفهمیدیم که ارثی بوده یا در اثر کاراته اینطوری شده بود. دلیل اصلی سکته هم همین سندروم بود.
۴-۵ ماه پیش عمل کردم. عملی که البته احتمال اینکه از عمل زنده بیرون نیایم هم وجود داشت اما خوشبختانه عمل موفقی بود. از روزی اولی که این مشکل بهوجود آمد درگیر جنگیدن با آن بودم چون میدانستم اگر رهایش میکردم باید تسلیم میشدم و من نخواستم که تسلیم شوم و جنگیدم. خداراشکر تا الان پیش رفتم و جا دارد هم از برادر بزرگم و هم خانوادهام بچهها و همسرم تشکر ویژهای کنم که در این مدت با تمام توان کنارم بودند و امروز همین حرف زدن و حرکت کردن را مدیون بودن آنها هستم. این اتفاق فشار روحیه زیادی به خانواده من نیز وارد کرد اما آنها هم محکم کنار من بودند.
الآن دیگر مشکلی ندارید؟
نه خداراشکر فقط کمیزبانم سنگین است و کمیپایم دچار مشکل است که به گفته پزشک آن هم به مرور زمان از بین میرود.
در ۲۸ روزی که در آیسییو بودید کاملا بیهوش بودید؟
نه اتفاقا موضوع جالبی که خوب است به شما بگویم این است که در مدتی که من در آیسییو بودم به من مورفین زیادی میزدند تا من بخوابم و مقاومتی نداشته باشم چون من به دستگاه کمک تنفسی ونتیلاتور وصل بودم و برای اینکه با دستگاه مقابلهای نکنم سعی داشتند من را بیهوش کنند. چون من باید با آن دستگاه تنفس میکردم زمانی هم که من از آیسییو خارج شدم مثل معتادها بودم و مدتی شربت متادون برای من میگرفتند و اگر مصرف نمیکردم دست و پای من میپرید.
تا کی مصرف شربت ادامه داشت؟
همسر من یک کار خیلی خوبی کرد جای شربت متادون داخل شیشه شربت بیدمشک ریخت، من متوجه میشدم که بوی آن تغییر کرده اما چون میدانستم که تصمیم عاقلانهای است من هم کنار آمدم.
این اتفاق چقدر در روند زندگی شما تاثیرگذار بود؟
خیلی تاثیر گذاشت. ۱۸۰ درجه دید من را نسبت به زندگی و اتفاقاتی که پیش میآيد تغییر داد. باعث شده با افق بازتری به زندگی و مسائل نگاه کنم. چون مدتی بود من زیادی عصبی میشدم و نمیتوانستم مشکلات را تحمل کنم. زمانی که از بیمارستان بیرون آمدم واقعا برای من سخت بود من یک قهرمان بودم حالا نه میتوانست راه بروم نه حرف بزنم و سمت چپ بدنم کاملا فلج بود. اما خداراشکر با گفتاردرمانی و کاردرمانی درست شد.
این مدت چگونه گذشت؟
در این مدت همسرم کاملا مشکلات من را پوشش میداد. گاهی من عصبانی و خسته میشدم اما همسرم سعی میکرد با سعه صدر رفتار کند و به من یادآوری کند که صبر کنم و همه چیز درست میشود. در این مدت حتما که برای او و بچههای من هم سخت بود آنها میدیدند که من چقدر مشکل دارم و حتی پایم روی زمین کشیده میشد یا نمیتوانستم درست حرف بزنم. ذهنیتی که وجود دارد به عنوان یک پدر دچار خلا شده بود اما خب سعی کردم به مرور زمان ضعفها را بپوشانم.
در این مدت ناامید نشدید؟
مهمترین علتی که باعث شد من در این مدت با این بیماری بجنگم خانوادهام بود. حالا مفهوم خانواده برای من همسرم، بچههایم و خانواده خودم و خانواده همسرم هستند که هر کدام سعی کردند به طریقی کنار من باشند و کمک کنند. دوستان من که در این مدت سعی کردند نقصانهای من را بپوشانند و به من بگویند و همان گفتن باعث شد که من تکرار نکنم.
شغلتان فقط همین جواهرفروشی است؟ کار ورزشی نمیکنید؟
بله. کار ورزشی انجام میدهم به عنوان رییس کمیته فنی سبک شیتوریو هستم اما سعی میکنم بیشتر نظارتی باشد. فکر میکنم همه ما زمانی که دورهمان در ورزش گذشت در زمینههای دیگر وارد ورزش شویم.
اتفاق جالبی از آن مدتی که در آیسییو بودید دارید که تعریف کنید؟
چیزی که من یادم میآید این است که من آن مدت خواب بودم اما چیزی که متوجه میشدم این بود که پزشکان میگفتند که خوب نمیشود و اگر هم خیلی خوب شود باید روی ویلچر بنشیند و حرف هم نمیزند. اما این موضوع روی روحیه من خللی وارد نکرد. کلا روحیه من این است که وقتی مشکلی پیش میآید سعی میکنم با آن بجنگم و پیروز شوم، نمیدانم شاید برمیگردد به روحیه ورزشی من. من هیچ وقت دوست نداشتم بازنده باشم.
هزینههای درمانی شما زیاد بود؟
آره حدودا فکر میکنم در یک سال و نیم بعد از اتفاق حدود ۲۲۰ میلیون تومان هزینه درمانم شد. کاردرمانی و گفتاردرمانی نیز بود.
ابتدای بههوش آمدن کلا نمیتوانستید حرف بزنید؟
نه کم کم با گفتاردرمانی تمرین کردم و توانستم حرف بزنم. اوایل هر روز کاردرمانی و شبها هم گفتاردرمانی انجام میدادم. اما به مرور
کمتر شد تا رسید به هفتهای یکبار و الآن بهتر میتوانم حرف بزنم.
اینکه خدا بهتون یه عمر دوباره داده چقدر قدرش را میدانید و چقدر در زندگی شما تاثیر گذاشته؟
الان که نفس میکشم بیشتر درک میکنم که هر نفسی که میکشم و یا هر کار کوچکی که انجام میدهم چقدر ممنون خدا باشم. خیلی از ما زندگی روتین خودمان را انجام میدهیم و شاید اصلا خدا را شکر هم نکنیم اما من الان میفهمم که حتی یک لقمه غذا خوردن من چقدر انرژی صرف میکند یا من الان میدانم چقدر راه رفتنم اهمیت و ارزش دارد. قبلا سرسری از آن میگذشتم اما الان بیشتر درک میکنم. خیلی از نعمتهایی که خدا داده ما تا از دست ندهیم درک نمیکنیم. من نزدیک ۵۰ روز گاواژ میشدم و غذا نمیتوانستم بخورم. بعد از این مدت زمانی که غذا میخوردم درک میکردم که چه لذتی دارد غذا خوردن الان قدر غذا خوردنم را میدانم.
سخن پایانی.
در مورد وضعیت الان کاراته کرمان بخواهم بگویم، ۲۰ سال پیش که ما بودیم وضعیت کاراته مثل الان نبود من فکر میکنم چیزی که الآن وجود دارد خیلی بهتر از قبل است زمان گذشته کمبودهای مالی بود الان وضعیت خیلی بهتر است و فکر میکنم وضعیتی که برای تمرین و مدیریت بچهها الآن وجود دارد خیلی بهتر است. هر چه زمان پیش رفته کاراته کرمان نیز پیشرفت کرده جا دارد تشکر کنیم از آقای محسن رشیدی نژاد و تمام کسانی که باعث شدند کاراته کرمان به اینجا برسد.