اخبار » یادداشت
کد خبر : 5823
سه شنبه - ۱۱ آبان ۱۴۰۰ - ۲۲:۲۳
بررسی وضعیت نامطلوب کم‌سوادی و آسیب‌های آن در قشر تحصیل‌کرده؛

دانش‌آموختگان بی‌سواد

بدیهی است که سهم بزرگی از دستیابی به توسعه و پیشرفت مادی و معنوی هر جامعه‌ای در گرو سیستم آموزشی آن جامعه است و متقابلاً شرایط سیاسی و اقتصادی و فرهنگ حاکم بر هر جامعه‌ای بر این سیستم اثرگذار خواهد بود. به گواهی باستان‌شناسان و متخصصان از آغار تاریخ بشریت، جامعۀ ایرانی خاستگاه علوم، فنون و هنرهای بی‌شماری بوده و همواره بر تارک علم و فرهنگ جهان درخششی ستودنی داشته است، اما در حال حاضر نظام آموزشی كشور با مشكلات گوناگونی دست به گریبان است. از این رو شناخت این آسیب‌ها می‌تواند بر كارآمدی و ثمربخشی این نهاد بیفزاید. البته درست است که نمی‌توان نظام آموزشی کشور را بدون نقص ارزیابی نمود اما بر روی خروجی‌های مثبت بی‌شمار و نخبگانی هم که همین نظام بی‌امکانات به جامعۀ علمی جهان تقدیم نموده است، نمی‌توان چشم بست، اما باید گفت قصورهایی جدی وجود دارد؛ چرا که در این نظام آموزشی به جای این که دانش‌آموز ابتدایی در مسیر کنجکاوی و کسب مهارت‌های اساسی و کشف استعدادهایش قرار بگیرد با مجموعه‌ای از محفوظات غیرکاربردی احاطه شده و از مسیر رشد خلاق و طبیعی خود فاصله می‌گیرد و هم‌چنین در مقاطع بالاتر به جای تأکید بر حوزۀ نگرشی و شکل‌دهی به جهان‌بینی و ساخت یک نظام ارزشی که در آن خدا محوری، اخلاقیات، وطن‌دوستی، ارج‌ گذاری به علم ‌آموزی، پژوهشگری و آفرینندگی، احترام به محیط زیست، حقوق انسان‌ها و کسب فضیلت و دستیابی به نوعی سبک زندگی که در آن سلامت جسم و روان خود و جامعه و تربیت نیروی انسانی کارآمد مطابق با تمامی نیازهای کشور مدنظر باشد، فقط چند رشتۀ محدود دانشگاهی به تنها هدف نوجوانان این مرز و بوم بدل شده است و در رقابتی نابرابر سرمایه‌های انسانی جامعه از جمله: دانش‌آموزان کپرنشین جازموریان و بشاگرد با دانش‌آموزان مدارس و آموزشگاه‌های فوق مدرن و پیشرفتۀ پایتخت پس از قربانی کردن جوانی و سلامت اخلاق، روان و جسم به بهای بازماندن از هر آنچه باید در این محدودۀ سنی برای زندگی آیندۀ خود می‌اندوختند به دنبال خوشبختی موهوم می‌دوند و در نهایت در این رقابت، بین پول و امکانات، عدۀ قلیلی به هدف می‌رسند و عده‌ای سرشکسته و درمانده جا می‌مانند و در این میانه دستان آلودۀ مافیای کنکور به ناجوانمردانه‌ترین شکل ممکن جیب خانواده‌های ایرانی را خالی نموده و با تداخل در اهداف آموزشی نظام آموزش و پرورش، به کلی دروس متوسطه را از فلسفۀ اصلی خود جدا نموده است و هر روز گسترۀ فعالیت خود را توسعۀ بیشتری می‌دهد به گونه‌ای که در حال حاضر پای آنها به دبستان نیز باز شده و با دور نمودن برنامه‌های سمپاد از هدف اولیۀ خود، این مسیر را هم به جای کشف استعداد به ماراتن تست و پول‌خواهی تبدیل نموده‌اند!
اما حقیقت آن است که در این راه بیراهه همۀ فرزندان ایران قربانی‌اند؛ چرا که آنها به جای کسب مهارت، حل مسئله، کنترل هیجان و شاد زیستن، تنها تست زده‌اند و خودکشی زنجیره‌ای رزیدنت‌ها و دانشجویان دانشگاه‌های مختلف نمونۀ بارز آن است و سهم دیگران: سرخوردگی، بیکاری، افسردگی و درس‌خواندن در رشته‌های دانشگاهی است که هیچ آیندۀ شغلی در انتظار آنها نیست. اما این قصۀ پر غصه به همین جا ختم نمی‌شود و در دانشگاه؛ عشق به علم‌آموزی و پژوهشگری جای خود را به مقاله‌فروشی، پایان ‌نامه ‌فروشی، سرقت علمی، بیگاری از دانشجو برای انجام پژوهش و ترجمۀ کتاب‌های استادان داده است، در نتیجه بدیهی است دانش‌آموخته‌ای که از دستان شریف و عاشق آموزگاران و دبیران آموزش و پرورش ربوده شده و در مسیر اهداف مافیای پول و ثروت قرار گرفته است، پس از تکیه زدن بر کرسی استادی دانشگاه هرگز فروزانفر، خانلری و دکتر محمد قریب و امثالهم نخواهد شد، بلکه مدرسی منفعت‌طلب می‌شود که داوری مقالات علمی- پژوهشی را به بهای چند میلیون تومان می‌فروشد، باری این دور باطل تمام شدنی نخواهد بود مگر آن که قاطبۀ شریف دانشگاه و آموزش و پرورش با حمایت نهادهای مسئول با عزمی راسخ در تغییر نگرش جامعه بکوشند و با ارج‌نهادن بر تمام مشاغل و حرفه‌ها و اهمیت دادن به کسب علم و مهارت به جای مدرک، زمینه‌ساز تربیت نسلی کارآمد، متعهد و برخوردار از سلامت روان برای توسعۀ همه جانبۀ اجتماع باشند.